ابتدا و پیدایش چهار میثاق
چهار میثاق مربوط به هزاران سال پیش است. هزاران سال پیش در تمام خطه جنوبی مکزیکو تولتکها را (زنان و مردان خردمند)میدانستند.
مردم از آنها به عنوان یک قبیله یاد میکردند اما در واقع آنان دانشمندان و هنرمندانی بودند که در کنار هم جامعه خود را تشکیل میدادند.
استادان تولتک را ناوال میخواندن. هزاران سال پیش تولتکها سعی کردند تا این علوم را نزد خود نگه دارند تا سود جویان از آن سوءاستفاده نکنند.
بعد از ورود سفیدپوستان به آمریکا مشکلاتی برای قبیلههای سرخپوستی از جمله تولتکها بوجود آمد، با این حال اجازه ندادند آموزههایشان از بین برود.
هم اکنون هم از این قبیله آثاری وجود دارد. چهار میثاق نثل به نثل در این قبیله به ارث رسید تا امروز به دست ما برسد.
آینهی دودی و چهار میثاق
هزاران سال پیش انسانی همانند من و شما در شهر محصور شده با کوهستانها زندگی میکرد. آن شخص آموزش میدید تا حکیم شود، تا دانش نیاکان خویش را بیاموزد.
اما با همه چیزهایی که آموخته بود موافق نبود، در قلبش احساس میکرد که باید چیزی بیش از این وجود داشته باشد.
یک روز هنگامی که تنها در غاری خوابیده بود، در رویا دید که بدن خودش را که در خواب است تماشا میکند. از غار بیرون آمد و چشمش به یک منظره شگفت انگیز افتاد.
هلال ماه همراه با میلیونها ستاره در آسمان میدرخشید.
ناگاه اتفاقی در درونش افتاد که زندگیاش را برای همیشه دگرگون کرد.
او به دستانش نگاه کرد، بدنش را حس کرد و صدای خودش را شنید که میگفت:(من از نور ساخته شدهام. من از ستارگان ساخته شدهام.)
او به ستارگان نگریست و متوجه شد که ستارهها نور را نمیآفرینند،بلکه نور است که ستارهها را میآفریند.
با خود گفت که همه چیز از نور ساخته شده است و فضای ما بین آن خالی نیست.
او فهمید هر چند از ستارهها ساخته شده است، ولی ستاره نیست. با خود فکر کرد: (من مابین ستارهها هستم.)
ستارهها را (تونال) نامید و فضا بین آنها را (ناوال) نامید و دانست آنچه هماهنگی بین این دو را خلق کرده همان حیات است.
او دانست بدون حیات تونال و ناوال وجود نخواهند داشت، حیات نیروی مطلق است و خالقی است که همه چیز را میآفریند.
کشف او در نهایت این بود:
همه چیز در هستی، تجلی یک موجود زنده است که ما او را (خدا) میخوانیم.
او به این درک رسید که ماده آینه است که در واقع از بازتاب نور دیده میشود.
و جهان و ماده را یک توهم دانست.
پس از آن او به این درک رسید که همه چیز نور است و خود را در همه چیز دید.
او در لحظاتی چند به این درک رسید و انگار همه چیز را فهمید. هیجانزده شده بود و قلبش در سینه به تپش افتاده بود.
او با این دیدگاه میتوانست همه را درک کند، اما کسی نمیتوانست حقایقی که او دیده و درک کرده را ببیند و او را درک کند.
ما هم به نوعی اهلی شدهایم و چهار میثاق را نداریم!
ما مجوعه باورهایی هستیم که از کودکی توسط والدین، مدرسه و رسانهها شکل گرفته است.
این باورها اجازه نمیدهد جهان را آنگونه که هست درک کنیم.
ما در زندگی آنچه برایمان مفید است را زندگی نمیکنیم،بلکه آنچه را زندگی میکنیم که دیگران بپسندند.
در تفسیر جمله بالا باید بگویم این از مدل لباس پوشیدن،طرز حرف زدن و حتی مدل موی ما مشخص است.
مجموعه باورهایی که به ما منتقل شدهاند همان میثاقهای غلطی است که باعث شده زندگی ما از زندگی طبیعی متفاوت باشد.
میثاق تربیتی حیوان، برای انسان
ما همانطور که حیوانات را تربیت میکنیم، فرزندان خودمان را هم به همان شکل تربیت میکنیم.
مثلاً اگر طبق نظر ما کاری را انجام ندهد او را تنبیه میکنیم، مثلاً خوراکی مورد علاقهاش را برایش نمیخریم یا او را از دیدن برنامه تلویزیونی مورد علاقهاش محروم میکنیم.
در این فرایند بسیاری از تمایلات طبیعی و انسانی ما از بین رفته است.
خانواده، مدرسه و جامعه باورهای خود را که معلوم نیست درست باشد یا غلط مانند یک کتاب قانون به خورد ما میدهند و ما را مجبور میکنند آنها را در زندگی، زندگی کنیم.
از یکجا به بعد دیگر خودمان ، آگاهانه خودمان را آزار میدهیم.
بعد از مدتی دیگر خانواده نقشی در تلقین باورهای خود به ما ندارد. خودمان خودمان را رنج میدهیم و به خود سختگیری میکنیم.
کاری را که باید انجام نمیدهیم و بعد خودمان را به خاطر گذشته سرزنش میکنیم و دائماً در توهم یک آینده درخشان هستیم.
چهار میثاق، میثال اول با زبان خود گناه نکنید
کلام ما بسیار اثر گذار است، گاهی کلام میتواند سرنوشت یک ملت را تغییر دهد. گاهی هم سرنوشت یک دنیا را.
مثال اول از تاثیر کلام
مردی آلمانی برای اولین بار در جمعی صحبت میکند و ناگهان متوجه میشود یک ساعت صحبت کرده و همه حضار شیفته کلام او شدهاند.
او به این مهارت و به این استعداد بینظیر در وجودش و پی میبرد.
او همان کسی میشود که با کلام اثرگذارش مردم آلمان را با تکیه بر ترسشان از دیگر انسانها متهد کرد و به جان جهان انداخت.
در این بین انسانهای بیگناه زیادی گشته شدند و از بین رفتند.
مثال دوم از تاثیر کلام
مادری سردرد دارد ، کارش تمام میشود و برای استراحت به خانه میرود.
کودک شیرین زبان او با انرژی بسیار در خانه بازی میکند. و مادر بدون توجه به او گوشهای را برای استراحت انتخاب میکند.
هیجان کودک بیشتر و بیشتر شده و با صدای بلند داد و فریاد میکند. صدای بلند باعث تشدید سردرد مادر میشود.
مادر سر فرزند شیرین زبانش داد میزند و میگوید:(کمتر سر و صدا کن، صدای تو بسیار زشت است، میشود خفه شوی…)
کودک به ناگاه ناراحت میشود و ساکت میماند.
سکوت او به درازا میکشد. در مدرسه تبدیل به انسانی خجالتی میشود و دیگر هیچوقت آواز نمیخواند.
تاثر کلام ما در کاهش اعتماد به نفس
کاهی ما خودگوییهایی داریم که باعث کاهش اعتماد به نفس ما میشود.
(من باید بهترین سخنران ایران باشم)
این یک کلام اشتباه است. وقتی چنین کلامی را در ذهن تکرار کنیم آنوقت توقع داریم هیچ اشتباهی از ما سر نزند و همین منشاء مشکلات بسیار زیادی میشود.
باید با خودم تکرار کنم.(من یکی از سخنرانان اثرگزار خواهم شد. نیاز نیست بهترین بهترینها باشم،
فقط سعی من این است که اثرگزار باشم، اگر هم اشتباه کردم اشکالی ندارد، من یک انسان هستم و به هر حال احتمال دارد اشتباه کنم.)
امتحان کنید.
خواهید دید چقدر آرامش دارید.
مقاله ۱۰ را اثبات شده برای افزایش اعتماد به نفس
با کلام خود چه کنیم؟
به جای غیبت ، تهمت ، دروغ و ناامیدی …
عشق ، ایمان ، زندگی و امید را در کلام خود بگنجانید…
خواهید دید که لذت و عشق در وجود شما جاری میشود و حالتان با خودتان خوب خواهد شد.
چهار میثاق، میثال دوم هیچ چیز را به خود نگیرید
مایل هستم داستانی برای درک بهتر این موضوع برای شما تعریف کنم.
در روزگاران قدیم عارفی در شهری کوچک زندگی میکرد.
او بسیار مهربان و خوش انرژی بود و همه مردم او را دوست داشتند.
روزی دختری از یک ارتباط نامشروع باردار شد و همه مردم شهر از این اتفاق باخبر شدند. او هم به عارف تهمت زد و مدعی شد که با او ارتباط داشته است.
پدر دختر در مقابل خانه او هر توهینی که میتوانست کرد و همه مردم از این حرف باخبر شدند.
عارف در پاسخ به حرفهای پدر دختر لبخندی زد و گفت:اینم حرفیه…
مردم در مقابل خانه او جمع شده بودند و به عارف بیگناه اهانت میکردند. عارف در پاسخ به مردم گفت: مدعی هستید من این عمل را انجام دادهام؟ باشه اینم حرفیه
دوستان عارف به او گفتند که از حق خودت دفاع کن و اجازه نده به تو تهمت ناروا بزنند.
عارف باز گفت: اینم حرفیه
و باز کاری نکرد…
بعد از به دنیا آمدن کودک پدر دختر نوزاد را نزد عارف برد، به او گفت: این نوزاد مال توست… باید آن را بزرگ کنی..
عارف لبخندی زد و گفت: این نوزاد مال منه؟ این حرفیه … باشه بدین من بزرگش کنم…
و چندین سال گذشت…
دختر که میدانست به عارف تهمت زده عذاب وجدان گرفت و به پدرش گفت: آن کودک فرزند عارف نیست و من با فرد دیگری در ارتباط بودم.
چون میدانستم عارف آبروی من را نمیبرد به او تهمت زدم.
عذرخواهی…
پدر دختر نزد عارف رفت و گفت: من از تو معذرت میخواهم . این بچه از تو نبوده و ما به تو تهمت زدهایم. ما را حلال کن.
عارف پاسخ داد: میگویی این بچه از من نیست و اشتباه کردین؟ اینم حرفیه
اشکالی نداره. من تا این سن و سال بزرگش کردم. حالا مال شما….
و دوباره مردم به سراغ عارف رفتند واین بار بیشتر از قبل او را دوست داشتند و از او تعریف میکردند.
اما عارف باز هم در جواب مردم که از او تعریف میکردند میگفت: اینم حرفیه…
اگر مانند این عارف بزرگ فکر کنید میفهمید که نباید هیچ حرفی از هیچ شخصی را به خود بگیرید.
این شما هستید که خودتان و تواناییهای خودتان را میشناسید. برای اثبات توانایی خودتان هم به هیچ تعریف یا حرفی نیاز ندارید…
چهار میثاق، میثال سوم با تصورات باطل نکنید
همه ما عادت داریم که در مورد هر چیزی تصور کنیم.
مثلاً شخصی را میبینیم که بسیار پولدار و موفق است. بعد در نگاه اول او را تحسین میکنیم.
سپس متوجه میشویم پدر او مرد ثروتمندی است. بعد در مورد او تصورات و خیالاتی بدون آگاهی خواهیم داشت.
مثل اینکه:
معلوم است چطور موفق شده. حتما پدرش سرمایه کلانی به او داده تا شرکتش را تاسیس کند.
خدا شانس بدهد. خروس خدا هم برای این خوانده و…
حال اینکه شاید پدرش هیچ کمکی به او نکرده.
این تصورات تنها تمرکز ما را از زمان حال میگیرد. زمان حال تنها داشته ماست و یک هدیه خدادادی است که باید قدر آن را بدانیم.
کلید موفقیت توجه به زمان حال است.
گذراندن زندگی با توهم آینده و غصه خوردن برای گذشته هیچ دستاوردی برای ما ندارد و جز اتلاف وقت کار خاصی برای ما انجام نمیدهد.
چهار میثاق، میثال چهارم همیشه بیشترین تلاشتان را بکنید
با رعایت سه میثاق اول بخش عمدهای از مسیر را طی کردهاید.
اکنون باید نهایت تلاشتان را برای داشتن یک زندگی موفقیت آمیز و همچنین رعایت سه میثاق اول داشته باشید.
البته نهایت تلاش من با نهایت تلاش شما متفاوت است.
و میزان تلاش ما در هر روز بستگی به شرایط فرق دارد.
مثلاً زمانی که شما کسالت دارید شاید نتوانید با انرژی فوق العادهای کار کنید. ولی میتوانید در حدی که آسیب نبینید تلاش کنید.
میزان تلاش کاملاْ درونی است.
طوری تلاش کنید که شب موقع خواب به خودتان آفرین بگویید. به خاطر اینکه یک روز فوقالعاده را سپری کردهاید.